باز باران
باز باران بی ترانه...
دیروز خواهر کوچکترم در مسابقات کشوری تکواندو موفق به کسب مدال برنز شد. این موفقیت رو هم به ایشون و هم به خواهر بزرگتر که استاد ایشون (و نیز استاد بنده) بودند تبریک می گم.
با آروزی موفقیت در مسابقات المپیک (البته المپیک آینده... المپیک چین نه!)
ـــــــــــــــ
| نتایج رقابتهای تکواندو المپیاد بانوان | ||||||
| تهران-خبرگزاری ایسکانیوز:مسابقات تکواندو المپیاد ورزشی ایرانیان جوانان (بانوان ) با شناخت هوگوپوشان برتر به کار خود پایان داد. | ||||||
|
اوزان فرد رده سنی جوانان * وزن اول: فاطمه نورملکی از کرج طلا گرفت ، اعظم کچویی از تهران دوم شد ، شیلا فشارکی از اصفهان و فاطمه باقری از گیلان سوم مشترک شدند. *وزن سوم: پریسا قربانی از چهارمحال و بختیاری طلا گرفت ، فاطمه قراگوزلو از کرج دوم شد ، مینا قاسمی از گیلان و سحر احمدی از آذربایجان شرقی مشترکاً سوم شدند. *وزن پنجم : الهام خانی از تهران طلا گرفت ، نعیمه گرگین از کرمانشاه دوم شد ، راحله آسمانی از کرج و زهرا محدث از خراسان رضوی سوم مشترک شدند. * وزن هفتم: سولماز تیموری از تهران طلا گرفت ، مریم تیزرو ا زگیلان دوم شد ، طاهره کشیر از گلستان و ناهید اسماعیلی از قزوین مشترکاً سوم شدند . در این رده سنی 186 شرکت کننده از 27 استان با قضاوت 30 داور بر روی 3 شیاپ چانگ طی دو روز مبارزه می کنند./135/120 | ||||||
دقیقا یادم نیست که اولین بار کی بود که دیدمش اما مدرس برای من همیشه نقشی ماندگار از او بود. با تمام احترامی که برای مرحوم هادی اسلامی قائل هستم اما مدرس شکیبایی چیز دیگری بود.
با هامون به اوج خودش رسید اما هنوز هم قدرش رو نمی دونستم... بعد کیمیا و ... البته در روزی روزگاری و بعد از اون خانه سبز بود که خسرو برام شد خدای بازیگری و همیشه توی کلاس های بازیگری از اساتیدم در مورد اون می پرسیدم. دنبال زندگینامه ش بودم و اون موقع ها سعی می کردم که بازی اون رو تقلید کنم. حتی یادمه اون موقعی که خونه سبز پخش می شد(۱۳۷۵ یا ۱۳۷۶) اونقدر سعی کردم نحوه گفتن عاطفه اون رو بازی کنم که یک خط افتاد گوشه لبم و هنوز هم با من هست.
دکلمه های اون از اشعار سهراب هم یکی از بهترین هدیه هایی بود که توی عمرم گرفتم . حرف و حدیث در مورد ش زیاد بود اما اون برای من مرد بزرگی بود . اعجوبه ای در بازیگری ... یادمه در یکی از جشنواره ها وقتی که جایزه اول رو گرفت رفت روی صحنه و به استاد انتظامی اشاره کرده و گفت هر چی دارم از این مرد دارم...
دیشب توی برنامه دو قدم مانده به صبح رسول صدرعاملی چیزی گفت که وجه دیگری از شخصیت شکیبای برام نمایان شد.
آقای عاملی می گفت: آقای شکیبایی هر سال روز استاد(معلم) به اقای انتظامی زنگ می زد و به اون تبریک می گفت به عنوان استادش و قدردانی می کرد . یک بار موقعی که آقای انتظامی در آلمان بوده تلفن زنگ می زنه و پسر اقای انتظامی با تعجب می گه آقای شکیبایی از ایران زنگ زده ... بله اونجا هم آقای انتظامی رو پیدا کرده بوده تا روز استاد رو تبریک بگه .
در پشت نه فیلم شب هم دائم مواظب آقای انتظامی بوده و مثل یک شاگرد وفادار همه جا هوای ایشون رو داشته
روحش شاد
از روز چهارشنبه د رمشهد هستم و امروز هم قراره که دوباره برگردم بجنورد.
دیشب خواب می دیدم با دانشجویان مبارزه ۸۶ رفتیم اردو. راننده اتوبوس هم اقای عفتی بود.خ.اب جالبی بود. چند تا از بچه های ۸۴ هم بودند.
*راستی آقای یوسف رجبی دیگه نیومدی دنبال انتقالی!
*این ترم دو نفر از دانشجویان مبارزه از درس من نمره قبولی نگرفتند.
* یک نفر هم از دانشجویان بهداشت خانواده نمره قبولی نگرفت
**************
بعضی از دانشجویان عزیز پیام می ذارند و چون سوالاتشون رو و همین طور پاسخ های من به اون سوالات رو نمی شه روی وبلاگ گذاشت می تونند ایمیل خودشون رو اعلام کنند.
ولادت حضرت علی بر شما مبارک
روز پدر و روز مرد هم بر شما مردان و پدران عزیز، گرامی باد
فکر می کنم د راین روزها تعداد زیادی جوراب و زیرپوش مردانه و دمپایی فروخته می شود. این رو مقایسه کنید با روز زن که بازار طلافروشی ها داغ داغه...
این مردهای مظلوم... تازه پول هدیه های خودشون رو هم خودشون باید بدن
ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي ميكرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او را دست مي انداختند. دو سكه به او نشان ميدادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد.
هر روز گروهي زن و مرد ميآمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد. تا اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست مي انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار. اينطوري هم پول بيشتري گيرت ميآيد و هم ديگر دستت نمي اندازند.
ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نميدهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آنهايم. شما نميدانيد تا حالا با اين كلك چقدرپول گير آورده ام.
شرح حكايت 1 (دیدگاه بازاریابی استراتژیک)
ملا نصرالدين با بهره گيري از استراتژي تركيبي بازاريابي، قيمت كمتر و ترويج، كسب و كار «گدايي» خود را رونق ميبخشد.
او از يك طرف هزينه كمتري به مردم تحميل ميكند و از طرف ديگر مردم را تشويق ميكند كه به او پول بدهند .
«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»
--------------------------------------------------
شرح حکایت 2 (دیدگاه سیستمی اجتماعی)
ملا نصرالدین درک درستی از باورهای اجتماعی مردم داشته است.
او به خوبی می دانسته که گداها از نظر مردم آدم های احمقی هستند. او می دانسته که مردم، گدایی – یعنی از دست رنج دیگران نان خوردن را دوست ندارند و تحقیر می کنند. در واقع ملانصرالدین با تایید باور مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست می آورده است.
«اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی آنها احتمالا به تو کمک خواهند کرد.»
داتشم طبق معمول اسم خودم رو در گوگل جستجو می کردم که به مطلب جالبی رسیدم
http://www.mardeazadi.blogfa.com/post-80.aspx
جلسه دفاعی یکی از دوستانم بودم که اس ام اس مثا پتک خورد تو سرم
حمید محدث هم رفت
حمید محدث بچه هیئتمان بود
بچه محل بابا و عموها
رفیق
مهربان و دوست داشتنی
می گفتند سرطانش شفا گرفته اما نگرفته بود
همین
چه تماشا دارد مرگ
ـــــــــ
جالب بود برم ببینم این حمید محدث کی بوده
خب به سلامتی بر و بچ بهداشت آزمون رو پشت سر گذاشتند و حالا با خیال آسوده می تونند به کارآموزی های تابستان بپردازند. امیدوارم که همه موفق باشند.
ــــــــ
امروز برای اولین بار برای آزمون تو شهری گواهی نامه رانندگی رفتم و خوشبختانه قبول شدم و. خدا رو شکر
موفق باشید