معرفی چند وبلاگ

 

دانشجویان بهداشت بجنورد از گذشته تا هنوز

 

 

سید همام الدین جواد زاده

 

 

آلورین (م ح)

یلدایی ترین قصیده ی بخت من

سلام

با موج های بی قرار دریای عشق ...با صخره های پرصلابت کوه های وفاداری... با لاله های عزادار باغ آزادگی... با پرندگان خوشخوان سرزمین آرزوها ... با ماهیان اقیانوس ژرف عاشقی...

عهد می بندم

دلم دریایی باشد و عظیم باشم چون کوه و عاشق باشم چون لاله ها و دل بسپارم به آرزو ها و رها شوم در ژرفای اقیانوس بی کران مهر...

این روزها گذشت... سخت گذشت ... اما گذشت... بسیار پیام ها بود که اشک را بر چشمانم جاری می ساخت و تلفن هایی که امید می داد و پیامک هایی که مرا سرشار از حس شاعرانگی می کرد... این روزها گذشت اما چیزی در من فرو ریخت ... شکست... ماند...

تجربه ی جدیدی بود... تجربه ی خوبی بود ...تجربه ی ... در هر حال لازم بود...مثل چند سال پیش مثل همین روزها ...

ساعت 8:12 روز شنبه بیست و هفتم آبان 1385

 دوباره پله های تکرار(<---- کلیک کنید)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
از همه دوستان و دانشجویان و همکارانی که پیام گذاشتند و تماس گرفتند و پیامک ارسال نمودند ممنونم.گاهی وقت ها ظرفیت های روانی ما پر می شوند و نایز هست به تخلیه و نیز ظرفیت سازی جدید... در واقع حلقه ی آدم هایی اطرافتان خیلی در این زمینه موثرند.
باز هم ممنونم
--------
این روزها که نمی نوشتم خیلی اتفاق ها افتاد که دوست داشتم بنوبسم و نشد . از جمله برگزاری کارگاه روش تحقیق و همکاری جناب آقای دکتر میرزایی و دکتر منصوریان در تدریس و برگزاری کارگاه.
امروز یه جورایی روز آخر کارگاه بود و من هم اصلا حال و حوصله نداشتم واسه تدریس(به هزار و یک دلیل که یکیش هم و مهمترینش کلاس روز شنبه ی درس .... بود)... سعی می کنم به زودی مفصل در این زمینه بنویسم.
کلاس های کرج هم فردا تمام خواهد شد. دانشجویان بهداشت حرفه ای هم که امتحان پایان ترم با من دارند. این هم از کلاس های کرج...
دیگه این که ترم آینده کرج کلاس نخواهم داشت اما ۳ عدد!!! درس دارم در دانشکده بهداشت ایران. با دانشجویان کارشناسی بهداشت عمومی.
خلاصه اینکه از نیمه های کارگاه امروز حالم بهتر شد و وقتی که شور و حال و انگیزه ی شرکت کنندگان محترم رو دیدم من هم انرژی گرفتم .
شب یلدای خوبی داشته باشید. فکر کنم این هفتمین سالی باشه که شب یلدا پیش خانواده نیستم...
موفق باشید
تا بعد

تنهایی راز انسان متعالی است...

چقدر ساده بودیم وقتی که می شنیدیم بزرگی می گفت:«تنهایی راز انسان متعالی است» و فکر نمی کردیم که تنهایی اینقدر سخت باشد.

تنهایی بین آشنایان ...

مثل من مثل یه کفتر


مثل تو مثل یه کفتر
مثل من مثل یه کودک
مثل من مثل یه شاخه
مثل تو مثل یه پو پک
....

مارو با قطره اشکی میشه لرزوند و ویرون کرد
مارو با بوسه شعری میشه ترانه بارون کرد
....

مثل پروانه ای در مشت
چه آسون میشه مارو کشت

شعری از دفتر من...

سلام

دوست داشتم این ننوشتن هام ادامه پیدا کنه.گو اینکه نوشتن و ننوشتن ما تاثیری در این جهان نداره!

اما به دلیل اینکه به یکی از دانشجویان قول داده بودم شعری رو که سرکلاس خوندم روی وبلاگ بذارم مجبور شدم که به روز کنم.

۱- نمرات کوئیز دانشجویان بهداشت حرفه ای تا هفته ی آینده اعلام خواهد شد.

۲- امتحان پایان ترم بهداشت حرفه ای در روز اول دی ماه ۱۳۸۸ برگزار خواهد شد.

۳- هفته ی آینده نیز جناب آقای دکتر عسکری تدریس خواهد داشت.

۴- در مورد امتحان میان ترم که قرار بود برگزار بشه بعدا تصمیم گیری خواهیم کرد.

این هم شعری است که ۳۰ /۸/۸۸ ساعت ۰۰:۰۵ بامداد شروع به سرودنش کردم اما نا تمام ماند.

حالا شما دوست ندارید اسمش رو شعر بذارید هر چی دوست دارید بگید. ما ادعایی نداریم. از نظر من یک نثر آهنگینه

عاشقانه ها


نگاه تلخ ِ عاشقانه ات

درون چشم پاک و صادقانه ات

                  چه سان به قامت خمیده ام نظاره می کند

دلم برای خنده های شاعرانه ات

صدای شاد و کودکانه ات

              تمام واژه های یک ترانه را بهانه می کند

در این سکوت و سادگی

در این شب پر از سیاهی و سکون و خستگی

                 ستاره هم ره ِ تو را به من اشاره می کند

دلم کنار این تلاطم همیشگی

میان عطر و شور و عشق و شاعرانگی

             نگاه مست و پاک و عاشق تو را نشانه می کند

و روح ِ پیر ِ خسته و شکسته ام

پس از نظاره ی دو بال خسته ام

                   گلایه از جفای این زمانه می کند.

....