یلدایی ترین قصیده ی بخت من
با موج های بی قرار دریای عشق ...با صخره های پرصلابت کوه های وفاداری... با لاله های عزادار باغ آزادگی... با پرندگان خوشخوان سرزمین آرزوها ... با ماهیان اقیانوس ژرف عاشقی...
عهد می بندم
دلم دریایی باشد و عظیم باشم چون کوه و عاشق باشم چون لاله ها و دل بسپارم به آرزو ها و رها شوم در ژرفای اقیانوس بی کران مهر...
این روزها گذشت... سخت گذشت ... اما گذشت... بسیار پیام ها بود که اشک را بر چشمانم جاری می ساخت و تلفن هایی که امید می داد و پیامک هایی که مرا سرشار از حس شاعرانگی می کرد... این روزها گذشت اما چیزی در من فرو ریخت ... شکست... ماند...
تجربه ی جدیدی بود... تجربه ی خوبی بود ...تجربه ی ... در هر حال لازم بود...مثل چند سال پیش مثل همین روزها ...
ساعت 8:12 روز شنبه بیست و هفتم آبان 1385
تنهایی راز انسان متعالی است...
چقدر ساده بودیم وقتی که می شنیدیم بزرگی می گفت:«تنهایی راز انسان متعالی است» و فکر نمی کردیم که تنهایی اینقدر سخت باشد.
تنهایی بین آشنایان ...
مثل من مثل یه کفتر
مثل تو مثل یه کفتر
مثل من مثل یه کودک
مثل من مثل یه شاخه
مثل تو مثل یه پو پک
مارو با قطره اشکی میشه لرزوند و ویرون کرد
مارو با بوسه شعری میشه ترانه بارون کرد
مثل پروانه ای در مشت
چه آسون میشه مارو کشت
شعری از دفتر من...
دوست داشتم این ننوشتن هام ادامه پیدا کنه.گو اینکه نوشتن و ننوشتن ما تاثیری در این جهان نداره!
اما به دلیل اینکه به یکی از دانشجویان قول داده بودم شعری رو که سرکلاس خوندم روی وبلاگ بذارم مجبور شدم که به روز کنم.
۱- نمرات کوئیز دانشجویان بهداشت حرفه ای تا هفته ی آینده اعلام خواهد شد.
۲- امتحان پایان ترم بهداشت حرفه ای در روز اول دی ماه ۱۳۸۸ برگزار خواهد شد.
۳- هفته ی آینده نیز جناب آقای دکتر عسکری تدریس خواهد داشت.
۴- در مورد امتحان میان ترم که قرار بود برگزار بشه بعدا تصمیم گیری خواهیم کرد.
این هم شعری است که ۳۰ /۸/۸۸ ساعت ۰۰:۰۵ بامداد شروع به سرودنش کردم اما نا تمام ماند.
حالا شما دوست ندارید اسمش رو شعر بذارید هر چی دوست دارید بگید. ما ادعایی نداریم. از نظر من یک نثر آهنگینه
عاشقانه ها
نگاه تلخ ِ عاشقانه ات
درون چشم پاک و صادقانه ات
چه سان به قامت خمیده ام نظاره می کند
دلم برای خنده های شاعرانه ات
صدای شاد و کودکانه ات
تمام واژه های یک ترانه را بهانه می کند
در این سکوت و سادگی
در این شب پر از سیاهی و سکون و خستگی
ستاره هم ره ِ تو را به من اشاره می کند
دلم کنار این تلاطم همیشگی
میان عطر و شور و عشق و شاعرانگی
نگاه مست و پاک و عاشق تو را نشانه می کند
و روح ِ پیر ِ خسته و شکسته ام
پس از نظاره ی دو بال خسته ام
گلایه از جفای این زمانه می کند.
....