رمضان!
افطار به می کرد برم پیر خرابات / گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد.
با باده وضو گیر که در مذهب رندان / در حضرت حق این عملتبارور افتاد
افطار به می کرد برم پیر خرابات / گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد.
با باده وضو گیر که در مذهب رندان / در حضرت حق این عملتبارور افتاد
خداحافظ ای من - تو را دوست دارم
خداحافظ ای مثل باران-بهاری
خداحافظ ای مثل اوا – قناری
خداحافظ ای در نگاه خزانت
گل نوبهاری و دریای جاری
خداحافظ ای خاطرات قدیمی
خداحافظ ای مثل رویا صمیمی
خداحافظ ای مثل من یا که من تر
برای گل یاد من چون نسیمی
خداحافظ ای مثل طوفان توانگر
خداحافظ ای رعد آشوب آذر
خداحافظ ای مثل صحرا تکیده
خداحافظ ای مثل ساحل شناور
خداحافظ ای نقش بالای قالی:
خداحافظ ای تک سوار خیالی
چه گردی هوا کرده ای پشت اسبت
کنون زیر پای غمین اهالی
خداحافظ ای قصه های شنیده
شنیده ندیده ولی خواب دیده:
من و جای پایی ز غولی رمیده
من و نقش هایی که روحی کشیده
خداحافظ ای بچه گی های دیرین
خداحافظ ای کودکی های شیرین
خداحافظ ای مزه هایی که گم شد
زمانهای گم –مستی از ان و از این
خداحافظ ای هرچه در من زمن بود
همان زخمه هایی که از ساز تن بود
همان غول و اسب و گل و مزه ی ترش
همان شعرهایی که اصل سخن بود
خداحافظ اینجا بسی من غریبم
منم تو تویی من- منم تو تویی من
تو را دوست دارم خداحافظ ای من
به حق می سپارم خداحافظ ای من
یادمه یه بار یه نوشته ای رو خوندم از یه آدم معروف جمله اولش شوکه می کنه قسمت دومش کولاک یک پارادوکس غریبی داره من هم هر وقت می خواستم اون رو جایی مطرح کنم بین جمله اول و دوم فاصله معنی داری می انداختم:
" زندگی هیچ ارزشی ندارد!"
...
بعد هم جمله دوم:
" اما هیچ چیز هم ارزش زندگی را ندارد"
در این روزها و د راین حال و هوایی که الان دارم اگه بخوام جملات بالا رو برای کسی بگم به صورت زیر می گم:
" زندگی هیچ ارزشی ندارد"
...
" اما ... واقعا زندگی هیچ ارزشی ندارد.. هیچ "
دوستان شما در شهرهای مختلف نسبت به استیفای حقوق دانش اموختگان و دانشجویان بهداشت عمومی در حال انجام اقداماتی هستند. به سایت آن ها مراجعه و به آن ها بپیوندید.
سایت دانشجویان مبارزه ( که خبر را از آنجا گرفتم)
سایت دانشجویان بهداشت عمومی شهید بهشتی(جهت اعتراض)

اعتراض دانشجویان بهداشت دانشگاه شهید بهشتی
دانشجویان کاردان و کارشناس دانشکده بهداشت اعتراض خود را طی نامه ای که به امضا تمام دانشجویان رسید اعلام نمودند.متن نامه به قرار زیر بود:.....
معاونت محترم بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی سلام. احتراما امضاکنندگان زیر دانشجویان مقطع کاردانی وکارشناسی بهداشت عمومی،نظر به اینکه
داشتم قاب ها و لوح هایی که داشتم رو بررسی می کردم تا چند تاشون رو انتخاب کنم برای نصب روی دیوار اتاقم، چشمم به یک قاب زیبا افتاد که اینگونه شروع می شد:
چه توان گفت تو را
با چه زبان کرد صدا
....
از طرف دانشجویان بهداشت خانواده ۸۴
ـــــ
حسابی من رو برد به خاطرات اون روزها
یادش به خیر
یاد همه دانشجویان ۸۴ هم به خیر
موفق باشید
ـــــــــــــــــــــــــــــ
وقتي صبح يك ساعت زودتر از خواب بيدار مي شي تا سرت رو ژل بزني .
وقتي پول يه ماهت رو مي دي تا يه شلوار توچشم بزن بخري , وقتي مي ري با هزار التماس پيرهن قشنگه رفيقتو قرض مي گيري , وقتي حتي تو روزاي امتحان وقت عزيزت رو تلف مي كني مي ري مي شيني روي نيمكت هاي جلو ايستگاه اتوبوس يا تابلو مي ري مي شيني رو صندلي هاي تريا .وقتي يكي از روزا اون ته دانشگاه كه مي بينيش روش قفل مي كني تا بياد و از جلوت رد بشه . وقتي گردنت قابليت چرخش 360 درجه پيدا مي كنه .
وقتي يكي از كنارت رد مي شه صدات رو بلند مي كني تا بگي ما هم هستيم . وقتي ته تهش مي ري جلو , دستات رو به هم كليد مي كني , گردنت رو كج مي كني و سرت رو مي ندازي پائين و زمين رو نگاه مي كني . مي گي ببخشيد شما جزوه فلان جلسه رو داريد من نبودم آخه ... , بعد تازه مي فهمي نه تنها ديگه به زمين نگاه نمي كني بلكه همچين زل زدي تو چشماش كه نگو. اونوقت دوباره سرت رو مي ندازي پائين ...
ولي نه اوستا . اين كه بري سر كلاس معارف از كلاس مامايي سر در آوردي . تازه بعد از 5 دقيقه كه مات و مبهوت بودي و نه فهميدي چه خبره و نه فهميدي دنيا دست كيه , تازه يادت مي افته چند شنبه اس و الان بايد سر چه كلاسي باشي بي خيال كلاس مي شيني روي يه صندلي . مهم نيست كجا . ولي بد جوري فكري شدي وقتي سه ساعت زير بارون قدم مي زني و بي خيال سينوزيت گرفتني , وقتي صد كيلومتر خيابونو تا پرستاري شخم مي زني و نمي فهمي, وقتي سر كلاس با چشماي پف كرده مي خوابي . وقتي ... بعضي وقتا كه به خودت مي آي , حتي نمي دوني به چي فكر مي كردي . شايد تا يكي دو روز نفهمي چرا و چطوري اين طوري شدي. ولي وقتي دوباره ديديش تازه مي فهمي چته شايد بدوني چه رشته ايه , شايدم ندوني , ولي مهم نيست. چون چه بدوني چه ندوني شديداً دنبال ايني كه بفهمي يا مطمئن بشي . وقتي به جاي فيزيك سر از شيمي آلي در آوري . وقتي ديگه رو هيچ كس كليد نكردي , ولي اونو از روي صداي كفشش شناختي . وقتي فقط اونه و بقيه رهگذرن اونوقت معلومه بععله. اگه در مورد هر كي , بقيه حرف در آوردند اصلات برات مهم نبود , ولي اگه در مورد اون حرف نامربوط زدن چسبيدي به سقف . يا اون يارو روچسبوندي به ديوار !! معلومه بععله اگه خودتو كشتي تا يه موضوع مشترك پيدا كني و بري باهاش حرف بزني , اگه موقع حرف زدن عين لبو قرمز شدي , اگه بعد حرفهات فهميدي كه سرت داره منفجري مي شه و تمام پيراهنت خيس عرقه معععلومه بعععله . اگه بهت جزوه نداد تا يه هفته افسرده شدي و دوباره و دوباره رفتي ازش جزوه بگيري , اگه بالاخره وقتي جزوه رو گرفتي از خوشحالي بال در آوردي و رفتي 5 سري از روش كپي كردي , آره داشم بله. عاشق شدي
| پنجشنبه 1 مرداد1388 ساعت: 17:52 | توسط:.... | ||||
سلام به استاد عزیز جناب اقای مهندس حمید رضا محدث حکاک باعرض تبریک به مناسبت قبولی جناب عالی در مقطع بالاتر اگرچه بنا به دلایل مختلف در ازمون کارشناسی قبول نشدم اما توانستم در ازمون استخدامی قبول شده ودر شهر وروستای خودم استخدام شوم به عنوان کاردان منطقه.با شیوه مناسب تدریس شما اعتماد به نفسی که کسب کرده بودم توانستم مصاحبه را پشت سر بگذارم مراتب تشکر وسپاس مرا از راه دور بپذیرید-همیشه به یاد شما خواهم بود.![]() ![]() | |||||
بالاخره غیبت صغرای ما هم به پایان رسید. این مدت خیلی سریع گذشت و خیلی دیر، بسیاری چیزهایی باید می شد و نشد و نشدن هایی بود که شد، رفتن هایی که ماندن شد و ماندن هایی که به رفتن منتهی شد، هست هایی که نیست شد و نیست هایی که هستی یافت، هدف هایی که بایگانی شدند و بایگانی هایی که هدف، آرزوهایی که در حرارت تابستان تبخیر شدند و ابرهایی که در سرمای بی مهری ها باران گریستند، یک سردرگمی خوشایند و یک هدفمندی آزاردهنده، یک بی برنامگی منظم و یک بی نظمی با برنامه ، دور شدن و در عین حال نزدیک شدن، خوشحال بودن با قلبی سراسر از اندوه، گیج بودن در عین هوشیاری، تنفری از سر عشق آمیخته به حسادت در کمال فروتنی یک فروتنی خودخواهانه و یک تواضع ِ پاک ریاکارانه ، خلاصه ملغمه ای بود از همه چیز و هیچ چیز . به قول شکسپیر: هیاهوی بسیار برای هیچ!
از همه دوستانی که برام پیام گذاشتند ممنونم . از اینکه نتونستم به پیام هاشون در زمان مناسب پاسخ بدم عذر می خوام.
اگر فرصتی بود تا آخر تابستان بیش تر با هم سخن خواهیم گفت.
موفق باشید