سفر بی سفر
خب سفر پر ماجرایی شد این رفتن یا نرفتن ما به سفر. هر چه که بود گویا قسمت نبود شرکت کنیم در کارگاهی معتبر با نام اصلاحات در آموزش پزشکی . با خود می گوییم : این نیز بگذرد.
*************
دوباره ترم به پایان رسید و خوشحالی از برای تعطیل شدن کلاس ها هم برای اساتید و هم برای دانشجویان و ناراحتی از برای شروع شدن امتحانات هم برای دانشجویان و هم برای اساتید. همه به نحوی ناراضی چه آن که باید بخواند و امتحان پس دهد چه آن که باید بخواند و امتحان طرح کند. یکی شبانه بیدار می ماند برای امتحان مطالعه کند دیگری بیدار می ماند ورقه امتحان تصحیح کند. یکی مترصد اعتراض دیگری در انتظار اعتراض. دنیای بیم و امید است این دنیای شیرین امتحان .
امید که سر بلند باشیم در کلیه امتحانات
****************
حس غریبی بر دلم چنگ می زند و مرا تا اعماق خاطراتم فرو می برد. تمام شدن کلاس ها ، شروع شدن کلاس ها ، مهر ماه ، اسفند ماه ، خرداد و بهمن ... ماه های جدایی یا شروع دوباره اند. یکی جدا می کند تو را ازتمام کسانی که می شناختی شان و دیگری نوید آشنایانی تازه را می دهد. چه سخت است این دل بستن و دل کندن. این دور تکراری که همیشه بایدش تکرار نمود. "آشنایی با شور و جدا شدن با درد" ۱ گروهی می آیند و تو با تمام وجود می گویی آن چه را می دانی به امید آن که بدانند آنچه را باید. دل در گرو تعلیمشان می نهی و جان در راستای آموزش فرسوده می سازی ، می آموزی و می آموزانی، می بالی و می بالانی ... اما آنگاه که زمان میوه دادن فرا می رسد می بینی که از تو دور می شوند و دور تر ... "تا نگاه می کنی وقت رفتن است... آه ! ای دریغ و حسرت همیشگی ... ناگهان چقدر زود دیر می شود"۲
چاره ای نیست . این جبر زمانه است ... این چرخه ی پایان ناپذیر تعلیم و تعلم است. این ماجرای تلخ ، داستان شیرین آموختن و آموزاندن است.
به قول آن دوست شاعرمان:
" کوه باید شد و ماند،
رود باید شد و رفت،
دشت باید شد و خواند."۳
بله کوه باید شد و ماند....
بدرود
*۱- حمید مصدق
*۲-شفیعی کدکنی
*۳- حمید مصدق