یادش به خیر
پرنده خیالم به سرزمین خاطره های کودکی پرواز می کند و مرا با خود به باغ خاطره ها می برد. کودکی را -خودم را- می بینم که بر دوش پدرم نشسته است و با او همراه با عزاداران امام رضا به سمت حرم او می روند. صدا هایی غریب، گریه هایی طولانی، دست هایی که به آسمان می رود و به سینه های زمینیان بر می گردد. زنجیرهایی که کتف ها را می نوازد. علم هایی که به سختی به حرکت در می آیند. سیاهپوشان گریانی که همه به یک سو در حرکتند. و من -آن کودک- برای دیدن آن دور ترها بر دوش پدرم می نشینم و آن ها را می نگرم.
حال و امروز بعد از گذر آن سال ها در چنین روزهایی دستان مردی را -پدرم را- در دست می گیرم و او را در طی کردن پله های بیمارستان یاری می کنم. همان دستانی که روزی مرا تا شانه های استوارش همراهی می نمود. با گام های او قدم بر می دارم، همان گام هایی که هیچ گاه - حتی وقتی که می دویدم- به او نمی رسیدم. حالا این گام ها با آرامشی کامل و خسته از سال ها دویدن و رفتن در کنار پاهای من بر زمین قرار می گیرند اما نه مثل آن روزها استوار، نه مثل آن روزها بدون درد، نه مثل آن روزها...
با خودم می گویم روزی من نیز چنین خواهم شد . آیا در آن روز کسی هست که دستانم را بگیرد و قدم هایم را همراهی نماید.
در باغ خاطرات کودکی ام مدرسه ام را پیدا میکنم. خانم معلم را می بینم با لبخندی زیبا و آقای ناظم با خط کشی بلند ، ایستاده اند در انتهای تصویر مه آلود خاطرات مدرسه ام. کیفم را نگاه می کنم
- همه چیز را آورده ام؟
: کتاب فارسی : ریز علی دهقان فداکار- پسرک هوشیار( و سال های قبل تر و سال های بعد تر : هر چه که بیند دیده... برگ های پاییزی زیر پای رهگذران... من یار مهربانم... دو کاج... به دست خود درختی می نشانم... جدا شد یکی چشمه از کوهسار... بوقلمونی به نام مگاپود... آبگوشت غذای لذیذی است... باغ انار... توپ پا... اردک بز... سوزن ... نمک ... اسب... آرد... باران... نان... آب... لثه... حوله... ژاله... امین و اکرم... من دوست هستم با دشت هایت... خوشا به حالت ای روستایی... صابون... مریض... طناب... نبرد صحرا(صحرا نورد؟)(در مورد شتر بود) ... مبعث(۱) مبعث (۲)... هما دختر خنده رویی بود... جشن تکلیف (۱) جشن تکلیف (۲)... کاکلی ... طوقی... نامه ای از یک کودک فلسطینی.. دایره المعارف... زکریای رازی کاشف الکل...ظهر ...پیچ...داس... آش... کیف دفتر سفر... گلدان... قاشق... نان...مهتاب ه ـــه هــ ــهـــ .... یــــ ـی ی ...خروس خورشید خواهر...
....
ادامه دارد