سلام

ماه رمضان گویی برای همه ما نوستالژی خاص خود را دارد. بیدار شدن های سحر، ربنای شجریان، سریال های تلویزیونی، جلسات قرائت قرآن،سفره ی افطار، روزه ی کله گنجشکی، زولبیا و بامیه، ترافیک نزدیک اذان مغرب و ...

یادش به خیر گویی سال های کودکی من ، جزء آخرین سال ها از آخرین نسلی بود که سحر ها همسایه یکدیگر را برای خوردن سحری بیدار می کردند. طبق یک عادت قدیمی همیشه موقع سحر در ماه رمضان در خانه را باز کرده و به کوچه می آیم . آن موقع ها م یخواستم ببینم کدام یک از همسایه ها خوابند و کدام یک بیدار. این روزها هر وقت موقع سحر ا زخانه خارج می شوم صدای جارو کشیدن رفتگر محل را می شنوم. در دلم او را تحسین می کنم.

موقع کودکی ما سریال های بعد از افطار هنوز باب نشده بود.اما در طول ماه رمضان به ویژه در برنامه کودک و نوجوان برنامه ها و سریال هایی در باب روزه داری می گذاشت. از جمله خاطره انگیز ترین این برنامه برای من و شاید هم نسلان من، فیلم داستانی ای بود که در آن پسرکی روزه دار در طول روز دچار وسوسه شده و روزه ی خود را باز می کرد و به همین دلیل دچار عذاب وجدان شده بود. یا نقاشی های بهمن عبدی همراه با داستان گویی راوی. پویا نمایی زهره و زهرا نیز جزء مهمی از این خاطرات است.

بجنورد و ماه رمضان ۸۵ به همراه آقایان عباس پور و نعیم ابادی و میرزایی نیز جزء خاطره انگیز ترین ماه رمضان های عمر من است. شاید یک روز در مورد آن به تفصیل نوشتم.

یادش به خیر...