می روم به سوی مشهد
سلام
الان که این مطلب رو می نویسم ساعت ۱۷:۴۰ است. روز شنبه ۲۲ ابان ۱۳۸۹.
امشب حرکت می کنم به سمت مشهد. فردا کلاس روش تحقیق رو خود آقای دکتر عبادی تشریف می برند.
این مطلب رو هم تاریخ فردا می زنم و ساعت ۱۰ تا اون موقع خودش به روز شه.
نم یدونم این اتفاق می افته یا نه . به هر حال امتحان م یکنیم.
اگر سالم رسیدم مشهد و عمری باقی بود. باز هم به روز خواهم کرد.
موقعی که این به روز می شه من احتمالا در جاده هستم. نزدیکی های سبزوار. شاید هم سری به دانشگاه سبزوار بزنم. نمی دونم دانشجویانی که در سبزوار دارم وبلاگ رو می خونند اون موقع یا نه. اما شاید همدیگه رو دیدیم.
دیگه هیچ چی.
دیدی غزلی سرود؟ عاشق شده بود
انگار خودش نبود، عاشق شده بود
افتاد، شکست، زیر باران پوسید
آدم که نکشته بود ، عاشق شده بود
(هر چی فکر کردم چه شعری بنویسم که تکراری نباشه و جالب چیزی به ذهنم نرسید. این شعر رو هم یه بار علی صداقی توی اصفهان برام نوشته بود)
باقی بقای شما